يك عصر باراني

وقتی استاد، خانم روسری سفید خطابت می‌كند ـ يك لحظه فكر مي‌كني كه چرا صبح تصميم گرفتي اين روسري‌ات را سر كني! ـ و جايت را عوض كه بيا ميز اول بنشين، لابد بايد ناراحت شوي! خب راستش كمي ناراحت شدم البته بيشتر شرمنده. آخر كلاس كه سه‌تايي مي‌رويم معذرت‌خواهي كنيم و علت حرف زندن‌مان را ـ كه دلداري دادن به يك دوست بود ‌ـ توضيح دهيم، استاد مي‌خندند و مي‌گويد نمي‌دانستم دكتر هم هستيد.
همه‌ي اين ضايع شدن‌ها مي‌ارزد به خنديدن‌ها و شعر خواندن‌های‌مان موقع پياده‌روي، خيس شدن زير باران بعد از خوردن شيركاكائوي داغ، داشتن ِ يک تقويم اردشير رستمي كه شايد قرار است بعد ازين روزهاي خوب زندگي را نشانت دهد، داشتن ِ يک عالم ِ دوست خوب كه وقتي رازت را به آنها مي‌گويي دل‌هاي‌شان غنج مي‌رود از خوشحالي و ...‌
و آخر سر وقتي باعجله از بچه‌ها خداحافظي مي‌كني كه به خيال خودت سوار بي‌.آر.تي ِ خالي بشوي و بنشيني ولي مجدداً ضايع مي‌شوي هم خوب است! چون باعث مي‌شود اين پست را توي دِرفت موبايلت بنويسي كه لحظه‌هاي خوش يك عصر باراني از يادت نرود، اين‌كه خدا خيلي مهربان هست و هوايت را دارد. يادت بيفتد كه بابا هنوز هم دخترش را دوست دارد و به خواب دوستش مي‌آيد و ابراز خوشحالي مي‌كند از اين‌كه  قرار است ... و به آرزويش رسيده.
خــدايا شكرت!

آسـمـانـي

ذره‌هـای آسـمـان
ریختـه در دسـت مـن
مـن چـرا غمـگیـن شـوم؟
تا تـو هسـتی هـسـت مـن ...

فريبا شش‌بلوكي

مشتي از خروار، كشـف‌المحجـوب


نقاشي: رضا بدرالسما

برخی معتقند کشف‌المحجوب كهن ترين رساله فارسي در عرفان اسلامي است که توسط علي اين عثمان الجلابي الهجويري میان سال‌هاي ۴۸۱ تا ۵۰۰ هجري تأليف شده است. كشف‌المحجوب علاوه بر اشتمال بر شرح بسياري از اصول تصوف و آداب صوفيان، خرقه و خرقه پوشي، ملامت و ملامتيان در گزارش فرقه‌هاي صوفيه و كشف حقايق بعضي از احكام و آداب ديني و آيين‌هاي صوفيان، فصولي دارد كه در نوع خود بي‌سابقه و در ميان منابع اصلي تصوف بي‌مانند است. اين كتاب شامل سه بخش است: بخش نخست، مقدمه مؤلف در سبب علت تأليف كتاب. بخش دوم، دربردارنده اطلاعات كلي در باب تصوف و تراجم احوال صوفيان معروف تا زمان هجويري و بخش سوم كه در حقيقت قسمت اصلي كتاب است و نام كشف‌المحجوب ظاهراَ به مناسبت همين بخش بر كتاب نهاده شده، شامل يازده «كشف» است.

«و رضا بر دو گونه باشد: يكي رضاي خداوند از بنده، و ديگر رضاي بنده از خداوند، تَعالي و تَقَدّس.
اما حقيقت رضاي خداوند ـ‌عَزَّ وَ جَلَّ ـ ارادت ثواب و نعمت و كرامت بنده۱ باشد و حقيقت رضاي بنده اقامت بر فرمان‌هاي وي و گردن نهادن مر احكام وي را.
پس رضاي خداوند ـ تعالي ـ مقدم است بر رضاي بنده؛ كه تا توفيق وي ـ‌جَلَّ جَلالَه ـ نباشد، بنده مر حكم وِرا گردن ننهد و بر مراد وي ـ ‌تعالي و تقدس ـ اقامت نكند؛ از آنكه رضاي بنده مقرون به رضاي خداوند است ـ‌عَزَّ وَ جَلَّ ـ و قيامش بدان است.
و در جمله، استواي۲ دل وي باشد بر دو طرف قضا:‌ اِمّا۳ منع۴، اِمّا عطا۵. و استقامت سِرّش۶ بر نظاره احوال: اِمّا جَلال، و اِمّا جَمال؛ چنان‌كه اگر به منع واقف شود و يا به عطا سابق شود، به نزديك رضاي وي متساوي باشد.‌
و اگر به آتش هيبت و جلال حق بسوزد و يا به نور لطف و جمال وي بفروزد، سوختن و فروختن به نزديك دلش يكسان شود؛ از آنچه وي را شاهد، حق است و آنچه از وي بُوَد وي را همه نيكو بَوُد، اگر به قضاي وي رضا دارد.»

ادامه نوشته